ور وره جادو

یه خانم 31 ساله ام با یه دنیا حرف و روزای بالا و پایین !و همچنین عاشق آشپزی و غذا خوردن !

ور وره جادو

یه خانم 31 ساله ام با یه دنیا حرف و روزای بالا و پایین !و همچنین عاشق آشپزی و غذا خوردن !

تصمیم برای خونه

نوشتم که دیروز بعد از کلی جیغ و جیغ آشتی کردیم 

شب حامد یه کم دیرتر از همیشه اومد خونه مجبور شده بود اضافه کار وایسه

برای من هم اسنپ گرفت برم خونه 

حدس بزنین اسنپ چه قد شد !76 تومن ! هر چی من گفتم نه !حامد گفت فعلا پول داریم برو خودتو اسیر نکن تا هشت شب 

خلاصه من ساعت 5 رسیدم خونه و حامد تا بیاد ساعت هشت و نیم شب بود 

منم تو این فاصله بشقاب سبزیجات و میوه و پاپ کورن و شیر داغو آماده کرده بودم و منتظرش نشسته بودم

اومد پذیرایی کردیم از خودمون و بعد نشستیم  حرف بزنیم در مورد خونه 

قرار شد خونه رو بدیم اجاره یا رهن 

اون یکی خونه رو هم بدیم رهن 

بریم سمت غرب دنبال خونه بگردیم یه جارو پیدا کنیم که پیاده زیاد راه نباشه تا محل کارمون و با ماشین هم زودی برسیم 

بعد یه کم دیگه فکر کردیم دیدیم سال بعد تصمیم داریم نی نی دار بشیم  و همه نزدیکامون تو شرقن و ما بریم غرب قطعا سخت میشه برامون 

باز نشستیم فکر کردیم دیدیم میشه به جاش بریم سمت خونه ی مادرم 

همه چی موکول شد به سال بعد که ببینیم قرار داد حامدو چه قدر میبیندن و قرارداد منو چه قدر !

کاش بشه بریم از این محل 

از رژیمم بگم که به نظرم صبحا وزنمو بیشتر نشون میده نمیدونم چرا !

امشب هم مادر حامد کووفته پخته باید بریم بگیریم ازش و شام کووفته بزنیم بر بدن 

به همین خاطر من ناهار نون و برنج ندارم !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد