قراره فردا برم مطب یه دکتر زنان جدید
پزشک قبلیم با اینکه حدود 6 سال بود مریضش بودم ولی سری قبلی آب پاکی رو ریخت رو دستم و گفت اوضاعم دیگه تعریفی نداره و باید هر چه سریع تر اقدام کنم برای بچه دار شدن
من قبلا یه تجربه ی سقط داشتم
سال 97 تازه یک سال و نیم از عروسی مون میگذشت که یه شب با درد وحشتناک زیر دلم از خواب بیدار شدم
روز بعدش دردش بیشتر شد
در حدی که نتونستم برم سرکار و به زور کیسه ی آب گرم یه کم کنترلش کردم
عصر رفتم دکتر و بعد از معاینه گفت خبر خاصی نیست فقط عجیبه که چرا باز کیست دراومده اونم این همه !
مشغول نوشتن دارو و آزمایش بود که یهو گفت میخوای برو اول یه تست بارداری بده
من مات و مبهوت نگاهش میکردم و بهش گفتم باردار نیستم و این ماه فقط یه بار حواسمون نبود و....
قبول نکرد حرفامو و گفت باید بری تست بدی
رفتم آزمایش خون دادم و چهل دقیقه بعد با بتای 97.66 معلوم شد باردارم !
یادم نمیره چه قدر ترسیده بودم و چه قدر گریه کردم و چه روزای وحشتناکی رو گذروندم !
درد زیر دلم با بالا رفتن هفته ها بهش حالت تهوع هم اضافه شد
فقط یه خانم که تجربه ی بارداری داشته باشه درک میکنه چاله چوله ی خیابونا موقع راندگی و تو ماشین چه قدر زجر آور میشه برای یه خانم باردار
اونم منی که راهم از خونه تا محل کار خیلی دوره
خلاصه ضربان قلبش هم با دردسر و یه کم دیرتر از حد معمول شنیدم
با بودنش داشتم کنار میومدم کم کم
دروغ نمیگم ولی تا لحظه ای که صدای ضربانشو برام گذاشتن دلم نمیخواست بمونه
طفلک ناخواسته ی من
یه دفعه یه شب بعد دیدن یه فیلم طنز تو سینما حس درد همون روزای اول پیچید تو دلم
خوابیدم و چهار و پنج صبح با درد مافوق تصور بیدار شدم
باورم نمیشد چیزی که میدیدم
خونریزی داشتم و این یعنی تموم شده بود
یادمه رو پله ی بین اشپزخونه و سالن نشستم و با گریه حامدو صدا زدم
رفتیم بیمارستان و....
میتونم بگم بدترین روز زندگیم بود
به حدی که درد کشیدم
ثانیه ثانیه اش آرزوی مرگ میکردم
یکی از دلایلی که بعدش تا الان دیگه فکر بچه دار شدن نکردیم اون تجربه ی تلخ و وحشت تکرارشه
همون روز که متوجه سقط شدم یه پزشک بهم گفت تو سونوی آخر دکترت باید میفهمید که وضع سلامت جنین خوب نیست و ارجاعت میداد به سونوگرافی دقیق
ولی پزشکم اینکارو نکرده بود
همیشه فکر میکردم بهش حسی ندارم و نخواهم داشت
ولی حتی الان که مینویسم هم با گذشت دو سال و اندی باز وقتی یادش میفتم حس میکنم قلبم مچاله میشه
بگذریم
حالا دارم میرم پیش یه متخصص جدید
امیدوارم واقعا انقدر که میگن تعریفی باشه
کاش هر اتفاقی قراره بیفته مثل همه ادم های سالم و خوشحال برای منم بیفته
یادمه سر اون بارداری با صورت رنگ پریده و عین چوب خشک رفتم مطب دکتر دستجردی و دو تا خانم باردار کناریم وقتی از سلامت جنینشون خبردار شدن کلی پز سلامتی و وزن و بچه شونو میدادن
یکیشون حدود 130 کیلو بود و من وقتی گفتم من ناخواسته باردار شدم و بدنم خیلی آماده نبوده و شاید به خاطر همین جنینم ریزه شروع کرد نطق کردن که منم ناخواسته باردار شدم ولی خب خداروشکر و... و اون یکی هم گفت منم ناخواسته بودم
کلا نمیدونم این کلاس روشنفکریه مثلا بگن ناخواسته بوده؟؟؟!!!
به نظرم بیشتر ضایعس و نشون دهنده ی اینه که طرف یه کارو بلد نیست انجام بده عین ما
ولی خب دلم شکست اون روز
قطعا الان بچه هاشون بغلشونن و کیفشونو میکنن و دو سالشون هم شده دیگه
حالا فردا برم ببینم این متخصص جدید چیا میگه و چی در انتظار من هست !
ان شاالله مادر میشی.دو تا دو تا.اونوقت میشینیم درباره شون مینویسیم.
ان شاءالله خیره
ان شااله عزیزم
سلام ،




من ام امیدوارم .ان شاءالله با خبرهای خوبی از مطب برگشتین و
توکل به خدا.سال دیگه سیزده بدر،بچه بغل اید
ممنونــــــــــــــــــــــــــم