ور وره جادو

یه خانم 31 ساله ام با یه دنیا حرف و روزای بالا و پایین !و همچنین عاشق آشپزی و غذا خوردن !

ور وره جادو

یه خانم 31 ساله ام با یه دنیا حرف و روزای بالا و پایین !و همچنین عاشق آشپزی و غذا خوردن !

زندگی

خب امروز به سرم زد یه کم از خودم و حامد بنویسم 

حامد کلا هدف دار تر از من اومد سراغم برای ازدواج 

میدونست چی میخواد و میدونست دنبال چه شرایطیه 

برای همین بعد از ازدواجمون خیلی عاشق تر از من بود 

من یه کم تو هپروت بودم 

خیلی تو باغ نبودم که چرا باید ازدواج کنم و چی میخوام

صرفا میتونم بگم انقد زیر گوشم خونده بودن که سنت داره میره بالا میخواستم ازدواج کنم 

حامد کیس خیلی خوبی بود .کار داشت تحصیلات داشت و بی نهایت صاف و ساده بود 

هنوزم صاف و ساده اس الیته 

خلاصه همین معلوم نبودن تکلیف من نتیجه اش شد ناسازگاری هام به خصوص بعد از عروسی

کلا درک نمیکردم وقتی یه زن با عشق و اب و تاب از زندگیش میگه عاشق چیه شوهرشه ! چون خودم حامدو فقط دوست داشتم و بهش عادت کرده بودم

یک سال که گذشت تازه چشمام باز شد و دیدم مردی که همه چیزشو گذاشته برام و هر چی داره و نداره رو میریزه به پام از هر کسی با ارزش تره 

به مرور سعی کردم به ریز کارامون دقت کنم 

کمتر دعوا کنم 

کمتر بحث کنم 

کمتر گیر بدم 

البته به جز تایم های پریود که از دستم در میره 

خلاصه همینا باعث شد که عاشق حامد بشم 

بدون اون نفس نتونم بکشم 

وقتی ساعت از هفت شب بگذره و کنارم نباشه دلم نا اروم باشه 

الان نمیگم زن خوبی شدم ولی با تک تک سلول های بدنم عشق حامدو باور کردم و ده ها برابر عاشقش هستم 

بهش گیر نمیدم .اذیتش نمیکنم .بحث بیخود هم راه نمیندازم

ناراحت میشه دلم میخواد از قفسه سینه ام بیاد بیرون 

بهم ثابت کرده همیشه و همه جا طرف من و زندگی مونه و لاغیر!

زندگی 90 درصدش گذشت و صبره و ده درصد بقیه اش پول و بخر بخر و این چیزا 

سعی کنین اون 90 درصدو تو زندگی دو نفرتون به دست بیارین زودتر 

شیرینیش وصف نشدنیه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد